یکی از همکارانم که تقریبا شروع کارمان در اداره همزمان بود، احتمالا امروز به کانادا برسد
روزی که داشت از اداره خارج میشد، کلافه بودم. اگر اخلاقیات و مسائل شرعی در میان نبود و می شد، حتما مثل یکی از همکاران خانومم، در آغوشش می گرفتم و گریه می کردم.
شاید یک روزی این متن را برایش بفرستم تا بخواند.
بارها به خودش گفتم و اینجا هم برای ثبت در تاریخ می نویسم که همیشه و همیشه در دلم تحسینش می کنم.
آرزو می کنم روزی به ایران برگردد و با علمش به ایران کمک کند.
درباره این سایت